نجم الدّین النفّاتی
پژوهشگر دانشگاهی از تونس و متخصص در حوزه مطالعات تطبیقی ادیان و کتابهای مقدس
مفهوم حکومت برای متفکران عربی، از جمله مفاهیم جنجال برانگیز است. هرچند که برخی ادعا دارند این مسئله از دههها قبل حل شده است و معتقدند که این مفهوم شکل نهایی خود را در جوامع عربی گرفته و گریزی از آن نیست و تصویر حکومت ثابت شده است، تا جایی که تفکر به یک الگوی متفاوت در آن دشوار شده است. اما انقلابهای عربی آن تصورات را در هم نوردید و یک بار دیگر این مفهوم را به روی میز بحث و مطالعه کشاند، به طوری که در نتیجه آن، یک بار دیگر مفهوم حکومت دینی رخ نشان داد. منظور از حکومت دینی چیست و دلایل ظهور مجدد آن با انقلابهای عربی کدام است؟
۱. حکومت دینی
در کشورهای عربی، سخن درباره پیاده سازی دین و بازگشت به خلافت بسیار رانده شده است و بیان شد که راه حل، بازگشت به اسلام است، ضمن اینکه بر تعداد احزاب دارای رویکرد دینی افزوده شد (احزاب دینی متعددی ظهور کردند) به طوری که تعداد آنها در تونس به ۱۵ حزب رسید که مسئولیت حلال سازی و حرام سازی را آنطور که میلشان میکشید و دلشان بدان حکم میکرد، بر عهده گرفتند. مشکل احزاب و سازمانهایی که دین را در انحصار خود قرار دادند و شروع به تفسیر آن بر اساس هوای نفس کردند، این است که دست به تکفیر همه کسانی زدند که با ایشان و نگاههایشان مخالفند. امروز در کشورهایی که پدیده بهار عربی در آنها به وقوع پیوست، درباره وجود حجم گستردهای از مفاهیم میشنویم که مقامات دینی به مردم تحمیل کردند. همه این جزئیات با رویکردهای دینی خود، یک روش واحد را در پیش گرفتند و آن، دعوت به برپائی حکومت دینی است و برای اینکه منظور از مقوله حکومت دینی را بفهمیم، باید به نظریهای بازگردیم که این مفهوم در چارچوب آن قرار میگیرد.
مفهوم حکومت دینی به نظریه تئوکراسی (خدا حاکمی) باز میگردد، نظریهای که از آن با عنوان یک حق الهی یاد میشود که در عمق خود اعتراف دارد که حکومت، دینی است و دین آن را مشخص میکند. (عطیّة الله (احمد)، ۱۹۶۸، القاموس السیاسی، چاپ ۳). این نظریه خود نتیجه سه منبع است که عبارتند از:
- نظریه طبیعت الهی حاکم، که بر این مقوله مبتنی است که طبیعت حاکم، طبیعت الهی یا ربوبی و الوهیتی است و در این رابطه میتوانیم از فرعون مصر و نمرود یاد کنیم. (سباین (جورج)،۱۹۷۱، تطوّر الفکر السیاسیّ، ترجمة راشد البراوی، ج۳، ط۱، القاهره).
- نظریه حق مستقیم الهی و تفویض الهی که حاکم را اله یا دارای طبیعت الهی نمیداند، بلکه او را انسانی میداند که قدرتهای خود را تنها از عنایت الهی استمداد میکند و بدون اینکه هیچ یک از انسانها در انتخاب او نقشی داشته باشند، توسط الههها و به صورت مستقیم به حکومت برگزیده میشود. (سباین (جورج)،۱۹۷۱، تطوّر الفکر السیاسیّ، ترجمة راشد البراوی، ج۳، ط۱، القاهره).
- نظریه حق غیرمستقیم الهی که بر این مبنا متکی است که منبع حکومت، اله است و این ملت است که حاکم را انتخاب میکند اما در فرایند تصور و حرکت به سوی انتخاب یک حاکم مشخص، توسط اله راهنمایی میشود. (شترایر (جوزیف)، ۱۹۸۲، الأصول الوسطیّة للدولة الحدیثة، ترجمة محمّد عیتانی، ط۱، دار التنویر للطباعة والنشر، بیروت)
کسانی که این نظریه را قبول دارند، معتقدند که افراد و نهادهای حکومتی حق ندارند پادشاه را حتی اگر ناکارآمد باشد، مورد بازخواست قرار دهند، چرا که حاکم به تفویض الهی، منصبی بالاتر از منصب آنها را در اختیار دارد و به همین دلیل، این خداوند است که درباره او حکم خواهد کرد نه مردم. (سباین (جورج)،۱۹۷۱، تطوّر الفکر السیاسیّ، ترجمة راشد البراوی، ج۳، ط۱، القاهره).
بنابراین، مفهوم حکومت دینی در حکومت کسانی خلاصه میشود که به تفویض الهی آن را در دست دارند، به طوری که اطاعت از این افراد، باید اطاعت مطلق و کورکورانه باشد و مخالفت با این اطاعت، به معنی خروج بر امر الهی است. به همین دلیل، در این نوع حکومت، حاکم به منزله شارع است و اوست که اختیار تصمیم گیری در همه امور زندگی را در اختیار دارد و همین کار را انجام میدهد. این مفهوم اساسا در قرون وسطی در اروپا به وجود آمد، جایی که در آن، رهبران کلیسا به نام خداوند بر مردم حکومت میکردند و حکومتشان تا نزدیکیهای انقلاب فرانسه و ظهور فیلسوفان عقد اجتماعی که بر کلیسا شوریدند، ادامه پیدا کرد. در نتیجه، نقش مردان دین در حوزه رابطه بین بنده و پروردگارش به دور از شرایط زندگی و حکومت و جامعه مشخص گردید. به این معنا که همزمان با انقلاب فرانسه این مفهوم پشت سر گذاشته شد، اما انقلابهای عربی یک بار دیگر آن را به عرصه زندگی باز گرداندند و این، موضوعی است که تلاش میکنیم تا در این تحلیل، به توضیح آن بپردازیم.
مفهوم حکومت دینی در جوامع عربی و اسلامی، در اصل بر ایده "تلاش برای برپایی یک حکومت اسلامی بر اساس الگویی که پیامبر (ص) در قرن هفتم میلادی در مدینه بر پا کرد و در سایه آن، خلفای راشدین چهارگانه بر همان روال ادامه دادند" مبتنی است (زبیدة (سامی)، ۱۹۹۵، الإسلام الدولة والمجتمع، ترجمة عبد الإله النعیمی، دار المدی للثقافة والنشر، ط۱، لبنان).
این بحث امروزه در کشورهایی که در آن شاهد پدیده بهار عربی بودیم، بر اساس الگوی ایرانی یا وهابی مطرح است، به طوری که از الگوی ایرانی، ویژگی وجود مرجعیت عالی را وام میگیرد و از الگوی وهابی سنی، ایده "اجرای حدود" در اسلام را. در این چارچوب، جنبشها و احزاب سیاسی وابسته به جریان دینی، مانند "جنبش النهضه" و "حزب التحریر" در تونس و حزب "الوسط" و "آزادی و عدالت" و "جماعت اخوان المسلمین" و "انواع مختلف جنبشهای سلفی" روی کار آمدند. اینها احزابی هستند که یک بار دیگر، مفهوم حکومت اسلامی و ضرورت برپایی آن را بر زبانها انداختند و آن را تنها راهکار و حقیقتی معرفی کردند که از آن، گریزی جز به خودش نیست. آنچه در زیر میآید، نگاه یکی از متفکران جریانهای دینی در توصیف حکومت اسلامی است: «کسی که به حقیقت حکومت اسلامی بنگرد، همانطور که در ادله صحیحه آمده است، آن را از نظر ماهیت، شکل، کارکرد، شرایط و همه امور مربوط به آن، از نوع مشخصی مییابد. چگونه این طور نباشد در حالی که قوانین آن، آفریده خالق انسانهاست، که آن را به شکلی سازماندهی کرده است که انسان را تا والایی و عظمت اسلام بالا میبرد. همانا واقعیت روشها و اشکال متعدد حکومت که امروز وجود دارد، یکی از جلوههای کفر است، هرچند که اشکال، اسامی و کارکردهای آنها متعدد باشد. من به همه کسانی که تلاش میکنند بین نامهای کفر و مفاهیم حق جمع کنند، میگویم که حق، شایسته آن است که تبعیت شود و منطق شکست خوردگان، از امت رو برگردانده است به طوری که دیگر امکان بازگشت ندارد. امروز حکومت اسلامی غبار ذلت و وابستگی را زدوده است تا همچون سلف نخست، عمر بن خطاب که برای فتح قدس به این منطقه آمده بود، به همه جهان بگوید: «ما مردمی هستیم که خداوند ما را با اسلام عزت بخشید و اگر عزت را در راه دیگری غیر از راه خداوند جستجو میکردیم، ما را ذلیل میساخت». و همانطور که ربعی بن عامر گفت: «خداوند ما را آورده است تا هر کسی که بخواهد را از عبادت بندگان به عبادت او در آوریم و ایشان را از تنگنای دنیا به وسعت او و از ظلم ادیان به عدل اسلام رهنمون شویم. بنابراین، دین او را به نزد خلقش بردیم تا آنها را بدان فرا بخوانیم. اگر آن را از ما بپذیرند، ما نیز از آنها میپذیریم و از ایشان دست میشوئیم و آنها و سرزمینشان را رها میکنیم، اما اگر نپذیرند، با آنها میجنگیم تا به وعده خداوند برسیم. سؤال شد: وعده خداوند چیست؟ گفت: بهشت برای کسانی که در نبرد با سرکشان کشته شدند و پیروزی برای بازماندگان» (یاسین بن علی، ۲۰۱۳، الدولة المدنیّة والدینیّة والدولة الإسلامیّة، مجلّة الزیتونة التونسیّة).
این متفکر برای اینکه نشانههای حکومت اسلامی را با وضوح بیشتری شرح دهد، به سخنان خود درباره مسئله تشریع ادامه داد و گفت: بحث تشریع در یک حکومت اسلامی، به هیچ وجه در اختیار انسان نیست، بلکه کاملا در اختیار خداوند است و این، یک مبحث اعتقادی است. چرا که خداوند متعال فرموده است: "إن الحکم إلا لله أمر ألا تعبدوا إلا إیاه" و نیز فرمود: "ألا له الخلق والأمر". اسلام، رفتار امتهای پیشین که دانشمندان و راهبان خود را به جای خداوند به الوهیت گرفتند، زشت شمرد که در این رابطه، خداوند متعال در قرآن فرموده است: " اتخذوا أحبارهم ورهبانهم أربابًا من دون الله والمسیح ابن مریم وما أمروا إلا لیعبدوا إلهًا واحدًا لا إله إلا هو سبحانه عما یشرکون" [توبه: ۳۱]. وقتی که عدی بن حاتم صدای رسول خدا (ص) را شنید که این آیه را تلاوت میفرمود، گفت: آنها این افراد را نپرستیدند. رسول خدا (ص) پاسخ داد: «بله، آنها حلال را بر مردم حرام و حرام را حلال کردند. بنابراین تبعیت مردم از آنها، به منزله عبادت آنهاست». از همین باب است که دموکراسی نیز از نظر عقیده و حکم کاملا با اسلام در تعارض است.
قانون اساسی و قوانین یک کشور اسلامی، احکام شرعی است. اینها، قوانین قراردادی که انسان در آن تواضع به خرج میدهد برای خود بدان راضی میشود، نیست، بلکه احکام الهی است که بشر آن را میفهمد تا برای خود به اجرا بگذارد. انسان به این دلیل این قانون را اجرا میکند که از جانب خداوند آمده است نه برای اینکه مانند شرایطی که در حکومت مدنی شاهد هستیم، آن را پذیرفته است. خداوند متعال فرمود: "وأن احکم بینهم بما أنزل الله ولا تتبع أهواءهم واحذرهم أن یفتنوک عن بعض ما أنزل الله إلیک" (یاسین بن علی، ۲۰۱۳، الدولة المدنیّة والدینیّة والدولة الإسلامیّة، مجلّة الزیتونة التونسیّة). یاسین بن علی در ادامه، درباره رؤیایی سخن میگوید که طرفداران این نگاه دینی در سر میپرورانند و میگوید: «ما اعتقاد راسخ و تردید ناپذیر داریم که به یاری خداوند عز و جل، حکومت اسلام، یک بار دیگر خواهد درخشید و این امت، جز عقیدهشان و آنچه که از آن برآمده، چیزی را بر نخواهند گزید. چرا که به درستی اصول و عدالت احکام اسلام و درستی اجرای آن که امت بر اساس قرآن و سنت پیامبر خدا (ص) با آن بیعت کرد، ایمان دارند. (یاسین بن علی، ۲۰۱۳، الدولة المدنیّة والدینیّة والدولة الإسلامیّة، مجلّة الزیتونة التونسیّة). اما اگر به شرایط تونس، مصر و لیبی نگاهی بیندازیم، شاهد بروز قابل توجه نشانههای حکومت دینی در آنها خواهیم بود که در حوزههای رسانهای، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی شروع به شکلگیری کرده است. در همین چارچوب، در خیابانها و مناطق عمومی شاهد هستیم که لباسهای شرعی رو به افزایش گذارده است و بر تعداد جوانان دارای محاسن افزوده شد، ضمن اینکه دعوت به جهاد برای برپایی حکومت اسلام نیز گسترش یافته است. اما دوباره به روزهای گذشته بازگشتیم تا از نو به دنبال شکوه از دست رفته، وحدت مسلمانان، تکفیر، تبلیغ و... بگردیم و غوغای لحظات مهلک را به جان بخریم.
۲. چرا مقوله حکومت دینی یک بار دیگر مطرح شد؟
پاسخ به این سؤال شبیه به خاصیت چسبندگی جیوه است ، چرا که احتمالات متعددی را بدان راه است و نگاه در چنین حوزهای روشن نیست. آیا این، همان پرسش قدیمی است که یک بار دیگر تکرار شده است؟ آیا این صرفا یک نمایش است که قدرتهای خارجی پنهان در پشت پرده، جزئیات آن را مدیریت میکنند. آیا این پرسش به معنی اعلام شکست تجارب متفاوت است؟ آیا این پرسش، در واقع نشان دهنده طبیعت جوامع بهار عربی است؟
همه مسالک متفاوتی که در این پرسش جای میگیرند، روی اشکال مطرح شده اتفاق نظر دارند و برای اینکه در یک موضع دگم و انحصار غیرعقلانی گرفتار نیائیم، باید این مسئله را به یک روش فکری ساده طرح کنیم. تردیدی وجود ندارد که پدیدههای فرهنگی و اجتماعی که به انواع متفاوت و متعددی تقسیم میشوند، زائیده تصادف یا ایجاد شده از هیچ نیستند، بلکه در شکلگیری خود نتیجه اجتماع چند عامل و علت است که در یک خط تاریخی رشد میکنند. بنابراین بدون اینکه به نشانههای دیگر بپردازیم و نیز بدون اینکه تلاش کنیم تا مسئولیت بازگشت مفهوم حکومت دینی را به گردن این نشانهها بیندازیم، باید در دلایل تاریخی به کنکاش بپردازیم و بهترین نکتهای که میتوانیم تحلیل خود را در این راستا از آن آغاز کنیم، در کتاب "دین، عوام فریبی و خون؛ عربها و ناممکن بودن تجدد" آمده است. از جمله نتایج این سرکوب هولناک پروژههای تجدد و مدرنگرایی که حکومتهای ملی آن را به پیش میبردند، این بود که سلفیت دینی در نتیجه شکست نهضت عربی، نخستین پیروزیهای خود را رقم زد. عربها دوره تجدد جهانی را در یک روند مصرفگرا زیستند نه در یک مسیر نوآورانه (أبو فخر (صقر)، ۲۰۰۷، الدین والدهماء والدم، العرب واستعصاء الحداثة، ط ۲، المؤسّسة العربیّة للتوزیع والنشر، بیروت).
برای اینکه مسائل در اندیشه ما به یکدیگر گره نخورد، تلاش میکنیم تا به برخی از عواملی اشاره کنیم که معتقدیم در فرایند احیای مفهوم حکومت دینی در سطح سیاسی، اندیشهای و تمدنی مؤثر است. این عوامل، عوامل مختلف و در هم تنیدهای است که عبارت است از:
- نظامهای شکست خورده سکولار: پیش از پژوهش در عرصههای دور از دسترس عقل و پیش از فراخوان به ضرورت کنکاش در طبیعت تفکرِ خطیِ جماعتهای اسلامگرا، باید مسئله بازگشت مبحث حکومت دینی به میزهای بحث و گفتگو را به طبیعت نظامهای سکولار که پیش از انقلابهای بهار عربی حاکم بودند و روشهای استبدادی آنها در تحمیل سکولاریسمشان ارجاع دهیم. این نظامها امور مردم، به ویژه جماعتهای اسلامگرا را به روشی شکست خورده که بنیان آن بر سرکوب مبتنی بود، مدیریت میکردند. به عنوان مثال، نظام تونس به تحمیل مفاهیم و ارزشهای سکولار بر مردم با استفاده از زور بسنده نکرد، بلکه در مقابل، مظاهر دینی را برای آنها ممنوع کرد، امری که در طبیعت نظامهای آموزشی و عدم وجود گفتگوهای عقلانی، سلطه رسانههای جهتدار، سرکوب پلیسی، کاهش نقش طبقه فرهیخته به واسطه اقدام حکومت به رام کردن آنها و افزایش سطح فقر و محرومیتها در این جوامع بروز کرد. بنابراین در اذهان عموم مردم، فساد با نظامهای سکولار قرین شد.
- عنصر روانی: از جمله عواملی که در احیای مجدد مفهوم حکومت دینی نقش آفرینی کرد، عنصر روانی بود. در این رابطه باید گفت که جامعه به دنبال حاکمیت عنصر مردانه بود که به تدریج آن را از دست داده بود و حکومت دینی را قویترین عامل برای احیای این سلطه مفقود و تقویت ارکان آن دانست. میتوان تجلی این امر را در فراخوانهای آشکاری که در هر مکان میشنویم که اساسا به مقوله حجاب و پوشش شرعی مربوط میشود، دید. شبکههای ماهوارهای دینی نیز در آسان سازی امر بر گروههای دینگرا نقش آفرینی کرد.
- شرایط جهانی: میتوان نبرد قدرتهای جهانی با پدیده موسوم به تروریسم و به طور خاص سازمان القاعده را از جمله عوامل غیرمستقیم حمایت از ظهور مفهوم حکومت دینی دانست. این جنگ، آنطور که برخی از طرفداران نگاه دینی مطرح میکنند، جنگ علیه اسلام است. بنابراین باید دعوت به جهاد و طرد دشمن انجام شود و تنها راه یاری مسلمانان، در اتحاد آنها در داخل یک حکومت واحد است که در آن مرزهای جغرافیایی امروزین اعتباری نداشته باشند.
علاوه بر این، امروز همه جهان در حالتی از کشمکش و یارگیری شدید بین ادیان مختلف به سر میبرد. این کشمکش در منطقه عربی نیز شکلی از نبردهای طایفهای (سنی/ شیعی) و یارگیری گروههای دینی و مدنی مختلف به خود گرفته است، اما پیروزی با گروههای دینگرا بوده است.
در این تحلیل ساده که آن را به یکی از موضوعاتی اختصاص دادیم که میتوان در حوزه رابطه دین با سیاست مد نظر قرار داد، به این نتیجه میرسیم که مفهوم حکومت دینی به یک واقعیت فرهنگی تبدیل شده است که در همه گوشههای زندگیمان با آن سر و کار داریم. پرداختن ما به مسئله انقلابهای عربی و پرسش درباره حکومت دینی، تلاشی برای اشاره به شرایطی است که ملتهای انقلاب عربی بدان چشم باز کردند، اما بر اساس دو معیار یعنی "پذیرش و رد" با آن برخورد کردند. گروههای سوسیالیستی و سکولار این مولود را نمیپذیرند و آن را یک عنصر تخریبگر میدانند که این مرحله تاریخی آن را پس میزند اما گروههای دینی از باب بیداری و بازگشت به چشمههای مقدس نخستین با آن برخورد میکنند. اما ما، از صاحبان اندیشه میخواهیم که این واقعیت را از بعد علمی مورد بررسی قرار دهند و تلاش کنند تا به دنبال برخی راهکارهای منطقی باشند که جوامع ما را از لغزشگاههای فتنه و دشمنی بیرون میآورد.
https://www.mominoun.com/articles/%D۸%A۷%D۹%۸۴%D۸%AB%D۹%۸۸%D۸%B۱%D۸%A۷%D۸%AA-%D۸%A۷%D۹%۸۴%D۸%B۹%D۸%B۱%D۸%A۸%D۹%۸A%D۸%A۹-%D۹%۸۸%D۸%B۳%D۸%A۴%D۸%A۷%D۹%۸۴-%D۸%A۷%D۹%۸۴%D۸%AF%D۹%۸۸%D۹%۸۴%D۸%A۹-%D۸%A۷%D۹%۸۴%D۸%AF%D۹%۸A%D۹%۸۶%D۹%۸A%D۸%A۹-۷۹۸
نظر شما